مهرسامهرسا11 سالگیت مبارک

برای بزرگی خورشید تابان زندگیمان ، مهرسا

واکسن دو ماهگی مهرسای عزیزم

1392/5/1 18:03
نویسنده : ماهرخ
736 بازدید
اشتراک گذاری

مهرسا جونم دختر عزیزم امروز صبح من و بابا تو رو بردیم بهداشت برای واکسن دو ماهگی. بابا امروز به خاطر تو نرفت سر کار. از اول این ماه من و باباییت همش تو فکر واکسنت بودیم. دلمون نمیومد ببریمت. من که اصلاً تحملشو نداشتم. باباتم هر شب به من می گفت وای چیکار کنیم برا واکسنش. تا این که امروز بردیمت. عزیزم وزنت 5 کیلو و قدت 55 شده بود. وقتی از خونه رفتیم بیرون تو خواب بودی اونجا هم همش خواب بودی تا وقتی که خانمه خواست واکسنتو بزنه بیدار شدی. واکسناتو که زد کلی گریه کردی بعد بابایی شروع کرد به حرف زدن باهات که تو آرام شدی فقط یه کم ناز می کردی. قطره فلج اطفال رو هم در حال گریه کردن قورت دادی. بمیرم برات همزمان که تو گریه می کردی منم اشک میریختم. بعد بهداشت اومدیم خونه و من برات یخ گذاشتم و همش از صبح تا حالا مواظبتم که تب نکنی خدارو شکر هنوز تب نکردی ولی جند ساعت پیش کلی گریه کردی وتو بغل بابایی خوابت برد. الانم که من دارم اینو می نویسم تو و بابایی تو اتاق خوابین

دخترم عاشقتم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)