اولین حموم مهرسا جون در 6 / 3/ 92
تجربه ی شیرین اولین حمام
دخترم امروز برای اولین بار رفتی حموم البته با کمک من و مامان جون. توی حموم مامان جون تو رو توی دستاش گرفته بود و من حمومت می کردم. اول بدن کوچولوتو لیف زدم و بعد به سرت شامپو زدم. وقتی آب می ریختم روی بدنت کلی ذوق می کردی. بعد این که حموم تو تموم شد بهت شیر دادم و رفتم حموم. دخترم امروز 7 روزت شد. من کلی خوشحالم از این که تو روز به روز بزرگتر می شی. راستی مهرسا جون امروز بابایی ما رو گذاشت خونه ی مامان جون و رفت جم سر کارش. من کلی گریه کردم. دلم برا بابایی ات تنگ می شه. موقع رفتن تو رو کلی بوسید. به من گفت که مواظبت باشم و شبا با حوصله بهت شیر بدم. عزیزم توی این 6 شب که تو به دنیا اومدی بابا کنار گهوارت می خوابید و با صدای گریه ات بیدار می شد و تو رو به من می داد تا من بهت شیر بدم. ولی امشب من و تو تنهاییم. من باید خودم بیدار بشم البته مامان جون و خاله هات هم هستند. عزیزم دوست دارم اینم عکس های تو و بابا جونت موقع خداحافظی.